ترنم مرادی کیاترنم مرادی کیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
ترمه مرادی کیاترمه مرادی کیا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

ترنم بهاری. ترمه زندگانی

سفر به کیش

بالاخره بعد از مدت ها تونستیم یه سفر سه نفره بریم این بار دیگه شما بزرگتر شدی و کاملا متوجه تغییرات اطرافت می شی. برای این سفر خیلی روز شماری می کردیم و مشتاق بودیم زودتر 25 آذر ماه برسه . هوا فوق العاده بود نه رطوبتی نه گرمایی مثل بهار تهران. شما هم  هیجان زده و خوشحال با یه عالمه سئوال و اینکه تونسته بود با سارا دختر آقای آراسته ( همکار مامان و بابا ) دوست بشی. تجربه های خوبی از این سفر به دست آوردی مثل لمس مرجان های کنار ساحل زیبا و شفاف کیش و دیدن دلفین ها و فک های سبیل نارنجی  فوق العاده بود. اولین بار که دلفین ها رو دیدی گفتی: "وای مامان دلفین ها دست دارن"  با شنیدن صداشون خوشحال می شدی و قهقه می زدی و یه عالم...
26 دی 1394

یادداشت بابا سعید به دخترعزیزش

ترنم عزیزم سلام الان که دارم این پیغام رو برات می ذارم 26 دی ماه 1394 و من سرکار هستم خیلی وقت بود که به وب سایت قشنگ تو و باراد سری نزده بودم دست مامان مینا درد نکنه چه قدر عکسای قشنگی گذاشته دختر نازنیم خیلی بزرگ شدی و روز به روز شاهد تغییرات مختلفی در تو هستیم برای خودت خانومی شدی خونمون بدون حضور تو هیچ صفایی نداره بابایی بعضی وقتا دلش برات پر می زنه می دونم این روزا هم به خاطر کار و هم به خاطر درسم خیلی نمی تونم برات وقت بذارم ولی امیدوارم بتونم با این تلاش ها، اینده بهتری رو برای تو رقم بزنم خیلی دختر باهوشی هستی و بابا از این بابت خیلی خوشحاله کلاس موسیقی هم می ری و نت ها رو...
26 دی 1394

یک روز برفی

صبح روز دوشنبه 16 آذر 94 وقتی از خواب بیدار شدیم خدای بزرگ شهرمون رو سفید پوش کرده بود برف زیبایی از شب پیش باریده بود و همه جا از سفیدی می درخشید. از یه طرف دوست داشتم کنارت باشم و با هم برف بازی کنیم و از طرف دیگه نمیتونستم مرخصی بگیرم. دلم تو خونه جا موند و اومدم سر کار. دوست داشتم اولین عکس العملت رو در مقابل دیدن برف ببینم انصافا لذت دیدن خیلی از چیزهای نوی زندگیت از من گرفته شده ای کاش میتونستم که تغییرش بدم. شما هم وقتی از خواب بیدار شدی و به اتفاق خاله ملیحه رفتی حیاط و کلی بازی کردی آخه این اولین برف زندگیت بود که می دیدی و تجربش می کردی تو عکسات مشخصه که خیلی لذت بردی و کلی بازی کردی. امیدوارم سالیان سال برف های زیبا رو ببی...
16 آذر 1394

تولد 3 سالگی

خوشگل مامان یک سال دیگه مهمان مامان و بابا بودی و ما هم میزبان این مهمان ناز و کوچولو. امیدوارم تونسته باشم مامان خوبی برای تو دختر گلم باشم و زمان های با تو نبودنم رو جبران کنم عزیز دلم، تو بهترین هدیه خدا برای من هستی. عاشقانه دوستت دارم. امسال یه جشن کوچولو به اتفاق خاله ها و دایی مرتضی و مهسا جون و مامان مریم و بابا اسی گرفتیم و شما هم از چند وقت جلوتر قول خرید کیک باب اسفنجی رو از مامان گرفته بودی و به همین خاطر هم یه تم ساده از باب اسفنجی و پاتریک برای شما آماده کردیم تولد خوبی بود شما هم کلی هیجان زده برای فوت کردن کیک و باز کردن کادوهات بودی و بی قراری می کردی. طوری که نمی زاشتی باراد عمه هم کیکت رو فوت کنه بلاچه مامانی در آخ...
16 آذر 1394

یه روز کاری دراداره مامان و بابا

خانم خانما هر چند وقت یک بار یه سری به اداره مامان و بابا می زنی البته پنج شنبه ها که 4 ساعت هستیم ولی دیگه استثنا روز شنبه 11 مهر ماه 94 که پشت سر مامان بی تابی کردی و نمی خواستی که مامان از پیشت بره به ناچار بردیمت اداره و از ساعت 6 صبح تا 5 بعد از ظهر یک سره بازی و گردش کردی. با همه همکارای مامان هم صحبت شدی و برای بابا سعید هم نامه های اداریشو ارسال می کردی و با همکار مامان آقای قاسمی زاده راجع به تاس بودنش حرف زدی و کباباشو خوردی و تو حیاط جون یه حلزون رو نجات دادی و با خاله نسیم بازی کردی و حسابی بهت خوش گذشت و کلی خسته شده بودی به محض سوار شدن به ماشین خوابیدی تا ساعت 8 شب. ...
12 مهر 1394

ترنم خانم عروس شده

عزیزکم تو سنی هستی که عاشق عروس و عروسی و دسته گل و لباس عروسی یه روز که با مامان مریم رفته بودی مهمونی خونه دوستت ندا لباس عروس بچه گیای مامان ندا رو پوشیدی و عکس انداختی عزیزم انشا.. خوشبخت بشی نازگلم تصویر بالا روز تولد باراد عمه است که به اتفاق کیک تولدش رو فوت می کردین عاشق هر دوتونم فرشته های من ...
5 مهر 1394

ترنم در 34 ماهگی

دختر نازم دیگه داری خانمی می شی برا خودت موهات بلند شده حتی بلند تر از موهای مامانی که باعث افتخار منه دیگه دستشوییتو می گی و یواش یواش داری خودت لباس هاتو می پوشی و در می یاری کلی شعر بلدی برای خوندن و رفتارهات اجتماعی تر شده کلن یه دختر بلا و شیطون شدی که مامان کلی باهات حال می کنه دوست دارم منگولی خانم "بلاچه روغن کله پاچه" ترنم جونم یکی از تفریحای مامانی اینه که با دختر گلش بره خرید و گردش انقدر باحالی که می خوام بخورمت مخصوصا وقتی که کنار دست فروشا می ایستی و می خوای به زور یه چیزی ازشون بخری ...
5 مهر 1394

کاردستی مامان برای ترنم جونی

سلام نفس مامان؛ خیلی خوشحالم که با تغییر منزل روحیه هممون به خصوص شما کوچولوی قشنگم عوض شده حالا دیگه بیشتر روز رو در حال بدو بدو بازی با خاله ملیحه و توپ بازی هستی بیشتر خاله ها و دایی مرتضی و باراد عمه رو می بینی پارک می ری و سه چرخه بازی می کنی و این موضوع روی خوابت هم تاثیر گذاشته و خیلی زودتر از قبل می خوابی و حسابی خوابت نرمال شده ( قبلا ساعت 1 نصف شب و الان ساعت 11 شب می خوابی ) خدا رو شکر که حداقل خونه جدیدمون تو روحیه شما تاثیر گذاشته  تمام تلاش مامان و بابا ایجاد یه زندگی شاد و آروم برای شما ست، هستی مامان و بابا دوست داریم راستی دختر نازم به افتخار اتاق کوچولوت، مامانی چند تا کاردستی نمدی با عشق برات درست کرده که پیشکش ...
31 خرداد 1394

ترنم در 30 ماهگی

دختر قشنگم خانم کوچولوی خونه ما بزرگ شدی دقیق و با احساس و عاطفی دوستت دارم عزیز من تو عکس آرایش کردنت چون تا قبلش مامانی اجازه نمی داد وقتی با یه کیف پر از لوازم آرایش روبرو شدی هم شکه شده بودی و هم خوشحال خودتو شبیه ... کرده بودی ...
18 خرداد 1394