خاطرات یازده تا یک سالگی
عزیز مامان دختر نازم تمام تلاشتو داری می کنی که راه بری پیشرفت روزانه ات مشهوده لبه مبلو می گیری و بلند میشی بعد تمرکز می کنی و چند قدم تند و بلند بر می داری و می شینی دوباره می ری سر جای اول و حرکتو تکرار می کنی بعد وقتی موفق می شی می خندی و ذوق می کنیدستای کوچولوتو می دی به ما و تاتی می کنی کلا دیگه دوست نداری چهار دست و پا بری . دندونای قشنگت یکی یکی داره در می یاد روی هم رفته 10 تا دندونت در اومده مونده چهار تا دندون نیشت و دو تا آسیات خیلی اذیت می شی مدام انگشتای کوچولوت تو دهنته و گاز می زنی مامانی بمیره واسه دخترش.
دیگه خانم شدی کمی از غذای ما می خوری بیسکوییتتو می گیری دستت با دندونای فسقلی گاز می زنی و تا ته می خوری. عاشق بستنی هستی چند روز پیش یه کم بستنی دادم بهت و خیلی با مزه خوردی.
ارتباط خوبی با اطرافیانت برقرار می کنی کافیه کسی رو یه بار دیده باشی دفعه بعد باهاش حسابی دوست می شی رفتار اطرافیانتو تکرار می کنی صداشونو تقلید می کنی شدی مثل یه جوجو طوطی خوشگل مماق کوچولوتو، موهات، دست و پاتو می شناسی وقتی می گیم اینا کجاست دستتو میزاری روش عاشق یخچال فندک گازکیبرد کامپیوترپرت کردن موبایلمگنت روی یخچال آهنگ های بچه گونهکلیپهای شبکه پرشین تونبارنی و توپولوهای شبکه ام بی سی گردنبند و زیورالات مامانی و لاک هستی.