سفر به کیش
بالاخره بعد از مدت ها تونستیم یه سفر سه نفره بریم این بار دیگه شما بزرگتر شدی و کاملا متوجه تغییرات اطرافت می شی. برای این سفر خیلی روز شماری می کردیم و مشتاق بودیم زودتر 25 آذر ماه برسه . هوا فوق العاده بود نه رطوبتی نه گرمایی مثل بهار تهران. شما هم هیجان زده و خوشحال با یه عالمه سئوال و اینکه تونسته بود با سارا دختر آقای آراسته ( همکار مامان و بابا ) دوست بشی. تجربه های خوبی از این سفر به دست آوردی مثل لمس مرجان های کنار ساحل زیبا و شفاف کیش و دیدن دلفین ها و فک های سبیل نارنجی فوق العاده بود. اولین بار که دلفین ها رو دیدی گفتی: "وای مامان دلفین ها دست دارن" با شنیدن صداشون خوشحال می شدی و قهقه می زدی و یه عالمه ماهی کوچیک و بزرگ که تو آکواریوم پارک کنار هم شنا می کردن برات جالب بود. البته دختر نازم شب آخر مصموم و راهی بیمارستان شدی. روز آخر افسوس می خوردیم که ای کاش دو روز دیگه بودیم واقعا زود گذشت. ای کاش از این مسافرت ها بیشتر قسمتمون بشه تا چند روزی فارغ از کار و معیشت کنار شما دختر نازمون روزهای خوش و خرمی رو بگذرونیم.